Gabriele Guglielmino
پروفسور گابریل گولیلمینو Gabriele Guglielmino (استاد، منتقد هنری و مورخ)
حکمت مجازی خاموش و بی قرار
در ابتدا، نمیتوانستم الزاماتی را که ارزیابی انتقادی از آثار جوزپه سینیسکالکی مستلزم آن است، کاملاً درک کنم. من فکر میکردم که آنها حقیقتا نقاشیهای زیبایی هستند که توسط یک فرد حساس و دقیق کشیده شده است. من فقط بعداً دریافتم که کدام مطالعهی گستردهی فلسفی جهت آمادگی معنوی، برای این هنر ضروری است. برای من، پس از سالها کار آکادمیک در این رشته، به عنوان شروع همه چیز از نو در بازگشت به دوران کودکی مطمئناً شادتر بود. انتظار داشتم یک کار فرهنگی را انجام دهم و در عوض متوجه شدم که یک فایدهی معنوی یعنی کلید جدیدی برای خواندن و تعبیر جهان و زندگی انسان دریافت میکنم. برای درک کامل آثار سینیسکالکی، ابتدا باید به یاد داشته باشیم که او هنرمندی است که اخیراً استعداد خود را کشف کرده است و میتواند دقت تحلیلی حوزهی اصلی فعالیت خود (حقوق) را در فعالیت هنری خود به کار گیرد. سینیسکالکی قبل از اینکه تصمیم بگیرد تولید خود را عمومی کند، مدت زیادی منتظر ماند تا تمام قطعات پازل از همان ابتدا برای مخاطب آماده شود.
این ضرورت تلفیق بصری و فرهنگی سبب میشود که هنرمند از پشت بوم غافل نشود و اغلب موضوعی کلامی را به تصویر میکشد و کنجکاوی را بر میانگیزد که چه کسی به نقاشی نگاه میکند و به یک اثر-ابژه تبدیل میشود. بَراخت یا آویژه یا اُبژه به فرانسوی: objet یک اصطلاح در فلسفه نوین است که معمولاً در برابر سوبژه به کار برده میشود. سوبژکتیویه مشاهدهکننده و اُبژکتیویه آنچه که مشاهده میگردد. از دیدگاه فیلسوفهای مدرن نظیر رنه دکارت، آگاهی حالتی از شناخت است که شامل سوبژه (که تنها امری است که مورد شک قرار نمیگیرد چون خود، آن امریست که شک میکند) و چندین اُبژه میشود که ممکن است وجود مطلق نداشته باشند یا به سوژهای که مشاهدهشان میکند وابسته نباشند. اینکه ابژه فارغ از صفات سوبژکتیو آن وجود خارجی است و همچنین چگونگی این وجود خارجی، در ساختار هستیشناسی متافیزیک فلاسفه تاثیز بسزایی دارد.
در معنای ادبی و فلسفی، ابژکتیویته به معنای مفعول است که بر روی آن فعل انجام میگیرد. در معنای سینمایی، ابژکتیویه هر آن چیزی است که مشاهده میگردد. ابژکتیویه در فرم حصول یافته و به نتیجه میرسد.(منبع ویکی پدیا، دانشنامهی آزاد).
کلمهی”Backandfrontism” برای توصیف این کشف یک انتخاب فوق العاده است، زیرا از قبل، این پتانسیل را دارد که به پایهی یک جنبش فرهنگی جدید تبدیل شود. تعامل بین جلو و پشت بوم، اثر هنری را فراتر از محدودیتهای قاب سنتی میبرد، بنابراین ما را به جستجوی زیبایی و حقیقتی دعوت میکند که در سطح نیست.
تلاش او در هنر قابل مقایسه با آنچه مارسیلیو فیچینو Marsilio Ficino و آکادمی نئوپلاتونیکا Neoplatonica در دورهی رنسانس در فلورانس انجام داده اند میباشد. در حالی که آنها به دنبال هماهنگی جهان بت پرستی و مسیحیت بودند، در اینجا پیوند بین سنت غربی و شرقی است. در نقاشیهایی مانند «سپیدهدم در دریاچه» یا «سپیدهدم در کوه»، گرچه هنرمند در دههی بیست زندگی خود بود، ما در حال حاضر قادر به بیان کاملی هستیم، با همهی شخصیتهایی که کوئینز زبانی او را تشکیل میدهند. در مناظر کاملاً آرام، یک پیکر کوچک، احتمالاً خود هنرمند، اما به عنوان نمادی از انسانیت در کل، ابتدا در یک طرف و سپس در مرکز بوم ، در یک آشنایی آرام با هستی و همیشه در احترام مذهبی ظاهر میشود. طبیعت به عنصر اصلی آثار سینیسکالکی تبدیل میشود که از یک بازنمایی متضاد اولیه (با رواج رنگهای قرمز که سفر انسان را تهدید میکند) به سوی آشتی (با رواج رنگهای آبی، در آسمان پر ستاره یا دریاهای آبی، یادآور وان گوگ Van Gogh و مونه Monet) توسعه مییابد. مناظر متافیزیکی در اینجا باید به عنوان مکانهایی در نظر گرفته شوند که برای آشکار کردن راز همه چیز به عمیقترین تفکر نیاز دارند. آنها ما را از دنیای سکولار رها میکنند و در یک سفر ضروری به سمت خورشید در افق میبرند. بُعد ابدی آن نمادها قویترین نیروی شاعرانهی هنرمند ماست. به عنوان مثال اثر «و- سان Wa-Sun» او، با تابشهای متمرکز نور و انرژی، نشاندهندهی صلح و همبستگی در نشستی شگفتانگیز از فلسفههای غرب و شرق است. آنچه در ون گوگ Van Gogh مبارزه، شکنندگی و درام بود اینجا سکون و ابدیت است. ماه اسرارآمیز (مثلاً در «نشانهی صلح) نور خود را در رحم شب چنان نرم میگستراند که در پایان به درون آن میریزد و دیگر بازگشتی نیست. در پایان این دوره کوتاه، «صلیب و وا در غروب خورشید» را به عنوان ترکیبی از تحقیقات سینیسکالکی شناسایی میکنیم. فرورفتگی دره به شیرین ترین گهواره تبدیل میشود که خورشید در آن غروب میکند و فروتنی یک خانه را روشن میکند. سینیسکالکی در اینجا نیز مانند بسیاری دیگر از نقاشیهایش، مرزهای کادر را با نقاشی کل بوم، همچنین در پهلو و پشت، شکسته است. ما فقط چند نمونه را انتخاب کردهایم، اما کلمات نمیتوانند تمام دنیای احساساتی را که آثار جوزپه سینیسکالکی در بر میگیرد، بیان کنند و همچنین نباید آنها را بیان کنند. بنابراین، ما فقط سعی کردهایم وظیفهی افشای فرهنگی خود را انجام دهیم و بقیه را به تأمل مستقیم بسپاریم.